الهه ی الهام
انجمن ادبی
... او در رمان مگس ها به جای این که صحنه های نبرد را توصیف کند، اثرات انقلاب را بر فرصت طلبان ترسو و بی شرم، نشان می دهد.آنهایی که فقط زنده ماندن، خوب خوردن و خوب نوشیدن و خوب پوشیدن و لذت بردن از زندگی برایشان مهم است. داستان « مگس ها» در بیم و هراس حاکم بر ایستگاه راه آهن مکزیکوسیتی در آوریل 1915 آغاز می شود. بعد از بستن کتاب، تابلوی برجسته ای از جنگ داخلی را در برابرمان می بینیم که نمی توانیم به آسانی و به این زودی ها فراموشش کنیم. قسمت هایی از متن کتاب مگس ها: * سرگرد زیر لب گفت: متفکران انقلاب را تدارک مبی بینند و راهزنان عملی اش می کنند. در هر حال هیچ کس نمی تواند با یقین کامل بگوید که فلان کس انقلابی است و بهمان کس راهزن. شاید فردا راحت تر بشود چنین حرفی زد. * ماتیلده: همیشه این طور بوده، آدم فکر می کند که دارد کسی را از قعر منجلاب بیرون می کشد، حال آنکه در اصل خودش دارد تا حدّ او نزول می کند. * ...همانطور که تفنگ در مرحله ی اول انقلاب واجب است؛ کارمند هم در مرحله ی دوم واجب است. خیال می کنند که خودشان می توانند دولت تشکیل بدهند، اما درست مثل سنگی هستند که به هوا پرتاب شده است و ناچار باید به زمین بیفتد... * دقیقاً ما شهروندان صادق و آرام و بی آزاری هستیم که تمام عمرمان را در چاردیواری اداره ای گذرانده ایم. جرم ما فقط این است که در ازای نان شبمان به هر کسی که روی کار آمده خدمت کرده ایم. * ما خودمان را قاطی سیاست و خوب بازی نکرده ایم. فقط از چیزی که مال ما بوده دفاع کرده ایم. یعنی از شغلمان. تنها وجه اشتراک ما غذاست. * از میان نفس گرم شب، زمزمه ی آهسته و مرموزی از دور، فرا رسید؛ زمزمه ای به صلابت دریا:« مکزیک نجات یافت!» و در افق خاوری، ماه سپید سیما و لوچ، می خندید و می خندید... در پایان از دوست و همکار گرامی ام آقای کاظم کلیچ به خاطر معرفی این کتاب و آمانت دادن آن تشکر و قدردانی می کنم. حسن سلمانی نظرات شما عزیزان: جمعه 17 آبان 1392برچسب:مگس ها,الهه ی الهام,حسن سلمانی,داستان مکزیکی, :: 16:43 :: نويسنده : حسن سلمانی
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|